تبلیغات
تبلیغات
جای تبلیغ شما خالیست . . .
نوشته شده توسط : محمد حسین

گل از تراوت باران صبحدم، لبريز

هواي باغ و بهار از نسيم و نم لبريز

صفاي روي تو اي ابر مهربان بهار

كه هست دامنت از رشحه ي كرم لبريز

هزار چلچله در برج صبح مي خوانند

هنوز گوش شب از بانگ زير و بم لبريز

به پاي گل چه نشينم درين ديار كه هست

روان خلق زغوغاي بيش و كم لبريز

مرا به دشت شقايق مخوان كه لبريز است

فضاي دهر ز خونابه ي رستم، لبريز

ببين در آينه ي روزگار نقش بلا

كه شد ز خون سياووش، جام جم لبريز

چگونه درد شكيبايي اش نيازارد

دلي كه هست به هر جا ز درد و غم لبريز



:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار فریدون مشیری , ,
:: برچسب‌ها: شعر , اشعار , اشعار فریدون مشیری , شعر فریدون مشیری , فریدون مشیری , شعرپس از باران , شعر پس از باران از فریدون مشیری , سکوت و سکوت , پس از باران , پس از باران , ,
:: بازدید از این مطلب : 111
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 خرداد 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 53 صفحه بعد